Sunday, October 11, 2009

last wishes of Behnoud Shojaei

آخرين سخنان و خواسته هاي بهنود شجاعي - صبا واصفياين مصاحبه وقتي انجام شد که بهنود هنوز زنده بود. هيچ وقت فکر نمي کردم نوشتن فعل «بود» اين قدر تلخي به جانم بريزد. بهنود از پشت تلفن گفت: «آدم به اميد زنده است»... کاش وقتي شما اين مصاحبه را مي خوانيد بهنود هنوز زنده «باشد». کاش رنگ سرخ آسمان بامدادي، آخرين رنگ چشمهايش نباشد؛ کاش آسمان آبي بعد از طلوع را ببيند...اگر بخواهي نقاشي بکشي از چه رنگي استفاده مي کني؟آبيچرا آبي؟به خاطر آسمون. خيلي وقته که آرزو دارم از بيرون زندان ببينمش.چند بار تا حالا برايت حکم صادر شده ؟تا الان سه بار رفتم پاي چوبه که رييس قوه قضاييه به من وقت داده. چهار پنج بار هم دو سه روز مانده به اجراي حکم به من وقت دادند.شب اجراي حکم را در کجا مي گذراني؟در يک سويت تنها دور از همه. اون جا تا صبح هزار بار مرگ رو جلوي چشم هايت مي بيني. همه کساني که آن جا مي روند فقط آرزو مي کنند که خدا رحمي به دل شاکي بيندازد و رضايت بدهد.در مسيري که از سلول تا جايگاه اجراي حکم طي کردي به چه کسي يا چه چيزي فکر مي کردي؟بار اول اصلا باورم نمي شد قرار است بميرم. وقتي سوار اتوبوس شدم که از اينجا به اوين بروم تازه فهميدم قرار است چه بلايي سرم بيايد. فهميدم يه کاري کردم که آخرش جدي جدي مرگ است. آن جا فقط به اين فکر مي کردم که اي کاش خدا يه رحمي در دل شاکي بيندازد و من را ببخشد. فکر مي کردم کاش يه لحظه، فقط يه لحظه خودشان را جاي من مي گذاشتند. اگر احسان جاي من بود چه در خواستي داشتند؟ فکر مي کردم کاش مادر احسان براي من مادري کند!خودت تلاش کردي از شاکي رضايت بگيري؟بله. برايشان چندين بار نامه نوشتم از آن ها خواستم به خاطر امام حسين، به خاطر خدا رحم به جواني ام کنند. قبول دارم اشتباه بزرگي مرتکب شدم اما آن موقع من بچه بودم اصلا فکرش را هم نمي کردم کار به اين جا برسد. از همين جا به آن ها التماس مي کنم به خاطر روح احسان به من يه فرصت دوباره، يه زندگي دوباره بدهند.شب هايي که در سوئيت تنها بودي و منتظر رسيدن زمان اجراي حکم دوست داشتي چه کسي کنارت بود؟مادرم. مادرم که سال هاست نديدمش. وقتي 12 ساله بودم بيماري ديابت گرفت. بعد از دو سال نابينا شد و مرد. نه فقط شب هاي اجراي حکم، هر شب اين آرزو را دارم. دلم مي خواهد خدا يه رحمي به دل شاکي بيندازد تا من يه بار ديگه بتوانم سر مزار مادرم بروم.اگر آزاد شوي اولين جايي که بروي کجاست؟نذر کردم اول بروم جمکران بعد هم سر خاک مادرم.هنوز اميدواري که شاکي رضايت بدهد؟
نمي شود که آدم اميد نداشته باشد. همه آدم ها به اميد زنده اند. نا اميدي بزرگ ترين گناه است. تا الان سه بار مرگ را با چشم هايم ديده ام. در اين يک سالي که بارها رفتم پاي چوبه و برگشتم فقط توکلم به خدا بوده و بس!اين بار چه زماني قرار است حکمت اجرا شود؟يکشنبه 19 مهر بعد از نماز صبح.دوست داري اين بار هم اجراي حکمت به تعويق بيفتد؟نه. نه. واقعا ديگه نمي خواهم به تعويق بيفتد. ولي مي خواهم که مارد احسان برايم مادري کند. مي دانم که عزيزشان را از دست دادند، مي دانم درد بزرگي است ولي دلم مي خواهد يک کمي فکر کنند من اصلا قصد قبلي نداشتم. خدا هم خودش مي داند من رفته بودم يک نفر را آشتي بدهم. احسانم هم که فوت کرد توي اين دعوا هيچ کاره بود. من و احسان هيچ کاره بوديم. رفته بوديم دو نفر را آشتي بدهيم. به مادرم توهين کرد کار به اين جا رسيد.تا حالا با خانواده شاکي برخورد داشتي؟بله. يک بار در دادگاه يک بار هم سري اول که رفتم پاي چوبه. آن جا اتاقکي است که در آن نماز صبح مي خوانند. بعد متهم را مي برند پاي چوبه. بعد از نماز به آن ها التماس کردم من را ببخشند. مادرش چيزي نگفت. فقط گريه مي کرد ولي برادرش گفت برادر جوانم را کشتي. من واقعا جاني نيستم يک اتفاق ساده، بدون هيچ قصد قبلي کار من را به اين جا کشيد.دوستاني داشتي که حکمشان اجرا شود؟بله . بار اول که پاي چوبه رفتيم 5 نفر بوديم . 4 نفر را جلوي چشمانم بالا کشيدند. سري دوم 11 نفر بوديم. 8 نفر را بالا کشيدند. بار آخر 7 نفر بوديم 2 نفر را بالا کشيدند.اگر ولي دم را ببيني از او چه درخواستي مي کني؟التماس مي کنم تمنا مي کنم به خاطر روح احسان از من بگذرد. به خاطر علي اکبر، به خاطر امام حسين من را عفو کنند. من از 17 سالگي در زندان بودم. از بچگي مادر نداشتم. بدبختي زياد کشيدم. از 17 سالگي تا الان 4 سال و نيم عمرم را در زندان پيش يک مشت خلاف کار گذراندم. به خدا به اندازه تمام عمر يک آدم من تنبيه شدم. از خدا مي خواهم دشمن آدم هم گرفتار چنين جايي نشود. از ولي دم مي خواهم با خودش فکر کند اگر جريان برعکس بود دلش به چي رضايت مي داد، همان کار را بکند. دلم خواهد از ته دل به آن ها بگم تا آخر عمر بردگي مي کنم.. مي دانم در خواست بزرگي است، چيز زيادي از آن ها مي خواهم، مي دانم گذشت کردن در چنين حالي خيلي سخت است اما اين جا هر کسي قصاص کرده پشيمان شده است. اگر هر کدام از شاکي ها فقط يک هفته در زندان زندگي کنند نه تنها خودشان رضايت مي دهند بلکه از همه شاکي ها رضايت مي گيرند.سري دوم يک متهم را با من بدن پاي چوبه بعد از مدتي شنيدم همسرش ناراحتي اعصاب گرفته. مادرش هم فلج شده است در به در دنبال خانواده متهم مي گشتند از آن ها حلاليت بگيرند. يک متهم ديگر هم بود که بعد از اين که زير چار پايه اش زدند خانواده اش گفتند مي خواهيم رضايت بدهيم که قاضي گفت اين رضايت را بايد 5 دقيقه پيش مي داديد.فکر مي کني اگر پدر تو جاي پدر احسان بود رضايت مي داد؟پدرم اذيت مي کرد اما مطمئنم رضايت مي داد. هر کسي يک لحظه دلش را جاي دل متهم بگذاره و احساس کند به او چه مي گذرد رضايت مي دهد. من 20 ساله ام. باور نمي کنيد! گفتنش ساده است ولي وحشتناک است 20 نفر جلوي چشم هايت جان بکنند. هيچ کس نمي تواند خودش را جاي من بگذارد و تصور کند چه قدر سخت است. لحظه اي که مي بيني هم بندي هايت به دست و پاي ولي دم مي افتند و فايده اي هم ندارد.بهنود اميدوارم تا هفته ديگر چنين روزي خانواده ات حضور تو را در خانه جشن بگيرند.من که دست هايم بالاست. هر چي او بخواهد. رضايم به رضايش.وبلاگ محمد مصطفايي (وکيل بهنود شجاعي)

No comments:

Post a Comment